زهرا محمدحسنی با اشاره به دلایل کاربرد کمتر مثل در ادبیات معاصر و در میان مردم، معتقد است: به وجود نیامدن مثل یک ضعف یا اختلال فرهنگی نیست و بخشی از آن طبیعی و به اقتضای زمانه است و این موضوع جای سوگواری ندارد.
این پژوهشگر ادبیات عامه در پاسخ مکتوب به پرسشهای ایسنا درباره ساختن مثلها که بهنظر میرسد در دهههای اخیر نسبت به گذشته کمتر شده و استفاده کمتر مردم از مثلها و به فراموشی سپرده شدن برخی از آنها به مرور زمان، نوشته است:
بهتر است پاسخ این سوال را به دو بخش تقسیم کنیم:
کاربرد کمتر مثل در ادبیات معاصر:
مَثَل از انواع پرکاربرد در ادبیات تعلیمی است. بخش قابل توجهی از ادبیات ما در گذشته، ادبیات تعلیمی بوده است؛ بنابراین طبیعی است که مثل هم در آن کاربرد زیادی داشته باشد. اما کاربرد کمتر مثل در ادبیات معاصر دو علت دارد؛ابتدا اینکه نوع ادبیات معاصر و رویکرد آن با نوع ادبیات گذشته متفاوت است و کمتر جنبه تعلیمی دارد، بنابراین مثل هم کمتر دارد. اما همه مثلها جنبه تعلیمی ندارند. مثلاً برخی از آنها ممکن است یادآور یک واقعه باشند. بدینترتیب به نظر میتوان گفت که علت دیگر کمرنگ شدن مثل در ادبیات امروز، عدم ارتباط نویسندگان و شاعران معاصر ما با ادبیات گذشته و نیز ادبیات عامه و شفاهی است. هرچقدر که ارتباط نویسنده یا شاعر با این دو حوزه یا دست کم یکی از آنها بیشتر باشد، طبیعتاً در نظم و نثرش نمونههایی از مثلها را به کار میبرد. نمونه آن در شعر اخوان ثالث است؛ و این موضوع نهتنها درباره مثل که درباره سایر انواع نیز صدق میکند. مثلا نویسنده میتواند از یک افسانه الهام بگیرد و داستان کوتاهی بنویسد؛ مانند برخی از داستانهای هدایت که برگرفته از ادبیات عامه و افسانهها است. عدم ارتباط بخش غالب نویسندگان و شاعران معاصر با ادبیات گذشته و ادبیات عامه طبیعتاً بر خوانندگان آنها نیز تاثیر میگذارد و خودش را بازتولید میکند. کاربرد مثل در آثار این قشر تأثیرگذار، میتواند دستکم در میان مخاطبان آنها نیز ناخودآگاه باعث افزایش کاربرد مثل شود.
کاربرد کمتر مثل در بین مردم:
اما درباره کاربرد مثل در میان مردم و گفتوگوهایشان باید گفت به طور معمول کاربرد مثل در میان همه گروههای سنی رایج نیست. معمولاً افراد میانسال به بالا، در گفتوگوی خود مثل به کار میبرند. افراد جوان و نوجوان اغلب مثل به کار نمیبرند. این موضوع علت مشخصی نیز دارد؛ افراد میانسال به بالا باتجربهتر و آگاهتر هستند، مناسبات بیشتری را دیدهاند و سعی میکنند نوع رویکردشان به دیگران تعلیمی باشد. به همین سبب نیز گروههای میانسال به بالا بیشتر مَثل به کار میبرند تا نوجوانان و جوانان؛ و البته این اتفاق نادری نیست و طبیعی است.
اما موضوع دیگر، تغییر نوع زندگی، تفاوت زیست اجتماعی و تغییر مناسبات اجتماعی است. مناسبات زندگی امروز، با مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی صد سال پیش متفاوت است. بخش قابلتوجهی از مثلها، در ارتباط با مناسبات گذشته به وجود آمده بودند و طبیعی است که امروزه کاربرد چندانی نداشته باشند. همانطور که بخشی از داستانها و افسانهها یا حتی بسیاری از آداب و رسوم مانند برخی جشنها، به سبب اینکه کارکرد و زمینه آنها دیگر وجود ندارد، از بین میروند، و متعاقباً نمودهای فرهنگی آنها نیز از بین میروند. مثل مناسباتی که برای حمام رفتن وجود داشت. در این زمینه حتی در گذشته قشری به نام کارگران حمامی در جامعه وجود داشت مانند کیسهکش و دلاک. یا آدابی که در ارتباط با قنات شکل گرفته بود مانند عروسی قنات؛ امروزه نوع آبیاری عوض شده و قنات کارکرد و نقش سابق را ندارد. بنابراین آداب و آیینهای مرتبط با آن نیز از بین رفته است؛ یا کرسی نهادن در فصل سرما که در گذشته مرسوم بود. کرسی نهادن با آیین خاصی همراه بود: مثلاً گردو نهادن زن خانواده در چهار طرف کرسی، سپس شکستن و توزیع آن بین اعضای خانواده. یا شغلهایی که در ارتباط با کرسی وجود داشت. حتی مناسبات خانوادهها که دور کرسی جمع میشدند و به قصهگویی و افسانهگویی میپرداختند.
طبیعتاً مثلهای مرتبط با این مناسبات نیز در طول زمان از بین رفتهاند، زیرا آنها نیز زمینه کاربرد را از دست دادهاند و حتی گاهی دیگر برای مردم قابل فهم نیستند؛ مانند: «آب چشمه آب رحمت، آب قنات آب زحمت»؛ «ایام گذشته را باید داد به قنات امامزاده صالح»؛ «بز گر و دهانه قنات؟»؛ «قنات میرزا آغاسی، تا قیامت بکنی به آب نمیرسی»؛ «نان گرم و کرسی گرم، زیر دلش را زده»؛ «کرسی گرم و گدا آسوده»؛ «زیر کرسی ییلاق منه، رویش قشلاق منه»؛ «آتش کرسی را تا به هم نزنی گرما به کسی نمیده»؛ «از حمام میآیی برو خانه شوهر، از جامهشویی میآیی برو خانه پدر»؛ «حمامی، حمامی را نمیتواند ببیند»؛ «حمامی که به حمامی برسد برایش لنگ میاندازد»؛ «حمام که به ما رسید زنانه شد»؛ «یکی آبانبار میسازه یکی شیرش رو میدزده».
و نمونه برخی مثلهای تعلیمی که در گذشته رایج بوده است مانند: «خشت که به آسیاب بردی خاک نصیبت میشه»؛ «باد بکاری طوفان درو میکنی»؛ «چشمت پر باشه بهتر از آن است که دستت پر باشه»؛ «طناب از نقطهای که از آن اطمینان داری پاره میشود».
از طرفی به وجود نیامدن مثل، یک ضعف یا اختلال فرهنگی نیست و بخشی از آن همانطور که ذکر شد، طبیعی و به اقتضای زمانه است. مناسبات اجتماعی عوض شدهاند و متعاقباً خیلی از آداب و رسوم و مقتضیات گذشته از بین میروند و این موضوع جای سوگواری نیز ندارد. نکته مهم این است که این مثلها میبایست مانند هر جزء دیگری از فرهنگ عامه ثبت شوند تا به عنوان بخشی از تاریخ فرهنگی، بعدها مورد پژوهش قرار بگیرند.
امروزه بر خلاف گذشته که همه انواع ادبیات عامه مدام در حال ساخت جدید و بازتولید بود، تنها برخی از انواع، ساخته شده و گسترش مییابند؛ مثل لطیفه که جزئی از ادبیات عامه است. شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی همیشه و در هر دورهای، یک نوع را برجسته میکند. در ادبیات رسمی نیز همینطور است. مثلاً در یک دوره ادبیات حماسی برجسته و شکوفا میشود و مورد توجه قرار میگیرد و در یک دوره ادبیات غنایی. در ادبیات عامه نیز همینطور است. مثلاً چرا در یک دوره چند رستمنامه داریم؟ امروزه به واسطه تغییر وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، به جای مثل یا به وجود آمدن افسانه، با انواع دیگری از ادبیات عامه مواجهیم که مدام بازتولید میشود، مانند لطیفه. شما در دوره معاصر کمتر موضوعی را میتوانید سراغ بگیرید که مردم درباره آن لطیفه نساخته باشند. بدینترتیب عدم بازتولید مثل، اختلال و ضعف فرهنگی نیست.
اگرچه باید گفت که امروزه مثلهای بسیاری هنوز کاربرد خود را از دست نداده و هنوز بازگو میشوند؛ یعنی اینگونه نیست که کاربرد مثل از بین رفته باشد. شاید کاربرد فراوان این مثلها باعث شده که وجود آنها در گفتوگو و کلام برای ما عادی شده باشد و بدان توجه چندانی نکرده باشیم؛ برای نمونه به مواردی اشاره میکنم: «نه به این شوری شور نه به این بینمکی»؛ «هیچ بقالی نمیگه ماست من ترشه»؛ «گشنگی نکشیدی عاشقی یادت بره»؛ «چوب خدا صدا نداره»؛ «هم فال و هم تماشا»؛ «تر و خشک با هم میسوزه»، «نان به همدیگه قرض میدن»؛ «هیچ گرونی بیحکمت نیست، هیچ ارزونی بیعلت نیست»؛ «یک نان بخور صدتا خیر کن»؛ «گدا جون به جونش کنی گداست»؛ «فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره»؛ «نان نداره بخوره پیاز میخوره اشتهایش باز بشه»؛ «دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید»، «پاتو از گلیمت درازتر نکن»؛ «بخشش از بزرگانه»؛ «انگشتت را عسل کنی بگذاری دهنش گاز میگیره»؛ «دیگ به دیگ میگه روت سیاه»؛ «از این ستون به اون ستون فرجه»؛ «آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته»؛ «به روباهه گفتند شاهدت کیه گفت دمم»؛ «این رو که زاییدی بزرگ کن»؛ «گاوش زایید»؛ «دست بگیر داره دست بده نداره»؛ «بگرد تا بگردیم»؛ «حالا من رقصیدنم گرفته»، «آش با جاش»، «مارگزیده از ریسمون سیاه و سفید میترسه»، «مار از پونه بدش میاد جلو لونهاش سبز میشه» و … .
حتی برخی مثلها امروزه تولید شده و بر پایه مناسبات اجتماعی امروز شکل گرفتهاند؛ مانند «دزد ناشی به صرافی میزنه» که شکل دیگری از همان مثل «دزد ناشی به کاهدون میزنه» است؛ یا «کاتولیکتر از پاپ» که وامگرفته و شکل جدیدی از مثل «کاسه داغ تر از آش» است؛ یا مثل «آدم نوار خالی گوش بده ولی کنفت نشه» که معادل همان «آدم کچل بشه کنفت نشه» است؛ «موش تو لونهاش نمیرفت سایدبای ساید به دمش میبست»، معادل «موش تو لونهاش نمیرفت جارو به دمش میبست».
انتهای پیام
منبع: ایسنا