علیرضا سیفالدینی با بیان اینکه به در دسترس بودن نویسنده، آن هم به این شدت معتقد نیست میگوید: ناشرانی هستند که کتاب کسی را که فالوورهای زیادی دارد بهراحتی قبول میکنند تا کسانی که در این راه زحمت کشیدهاند.
این نویسنده که به خاطر نوشتن «کتابِ خَم» به عنوان برگزیده بخش رمان جایزه «مهرگان» انتخاب شده است، در گفتوگوی مکتوب با ایسنا به پرسشهایی درباره شکل نگرفتن تضارب آرا میان نویسندهها، تأثیر وقایع اجتماعی بر ادبیات داستانی در سالهای اخیر، تأثیر فضای مجازی و رسانهها بر ادبیات داستانی و جهانی نشدن ادبیات معاصر ما پاسخ داده است که در پی میآید:
چیزی که ماهیت ادبیات را زیر سؤال میبرد
تضارب آرا یکی از عوامل پیشرفت در ادبیات است. بهنظر شما چرا تضارب آرا بین نویسندهها شکل نمیگیرد؟
ما درون زندگیمان یک زندگی دیگر داریم که جای کوچکی است که در آن سعی میکنیم نفس بکشیم و کار کنیم. در واقع، زندگی ما در بستری با قرنطینههای متعدد قرار دارد. همچو وضعیتی، موقعی تاحدودی عادی و طبیعی به نظر میرسد که محصولی داشته باشد و آن محصول ناشی از خلاقیت باشد؛ در غیر این صورت فقط برای بقاست. اگر ما زندگیهای چندگانهای داشته باشیم و به این چندگانگی تن بدهیم، نظرمان هم بهاجبار چندگانه خواهد بود، اگر نظری وجود داشته باشد. چندگانگی نظر یعنی تن دادن به تباین. این یکی از نشانههای فروپاشی شخصیت درونی است. در یک همچو وضعیتی، ثبات از بین رفته است. شخصیت متلاشی شده است. یعنی ذهن به جای ساختن مشغول تخریب است. اما چرا؟ چون زندگی کوچکِ درونِ زندگی تدریجاً کوچکتر شده است. روزمرگی بر آن فشار میآورد و ملاک و معیار برای ادامۀ زندگی راه بردن اندیشه برای ساختن نیست، بلکه تأمین نیازهای اولیه است که اغلب برآورده نمیشود؛ نه محصولی وجود دارد، نه اگر وجود داشته باشد خلاقانه است.
بقا در اولویت است. در چنین شرایطی هیچ ثباتی در «نظر» وجود ندارد. بین آرای یک فرد همانقدر تشتت وجود دارد که بین آرای احتمالی افراد مختلف. اما اتفاق مهمی که در این مرحله از زندگی رخ میدهد این است که اثر نویسنده چطور به رؤیت میرسد. اگر ابزار معرفی ضعیف باشد، ممکن است تلاش فردی برای معرفی اثر با تلاش فردی برای بقا همسان شود. این، ابداً اتفاق خجستهای نیست. به دلیل اینکه هر حرکت ضروری برای ساختن، در مسیری ناهمگن قرار میگیرد. ماهیت کار زیر سؤال میرود. در چنین شرایطی ما نه با آرای سازنده، نه با تضارب آرای سازنده و نه با رقابت سالم سروکار داریم. آنچه هست تقلایی از نوع تقلا برای بقاست. یعنی جنس این تقلا با تلاشی نظیر جستوجو برای یافتن نان و آب یکسان است. همین تقلا ممکن است حتی ماهیت ادبیات را در نظر برخی از مخاطبان زیر سؤال ببرد.
مسائل پیرامونی چقدر بر این موضوع تأثیر داشته است؟
ترکیب «مسائل پیرامونی» ترکیبی کلی است. ما، هم مسئله پیرامونی نامرتبط با ادبیات داریم، که قادر است ادبیات را تحتالشعاع قرار دهد، هم مسئله پیرامونی مرتبط با ادبیات، که قادر است پیرامونِ نامرتبطِ با خود را تحتالشعاع قرار دهد. در هر حال، بهطور کلی، همه چیز با همه چیز ارتباط دارد. اما اینکه بخواهیم میزان تأثیر آن را بسنجیم، باید بهجای ماحصل کار، یعنی آنچه رخ داده است، به ریشه یا ریشهها برگردیم. بهدلیل اینکه بخش اعظم مسائل پیرامونی هم ناشی از ریشه یا ریشههایی است که بهدلیل عدم توجه به آنها و یا تلاش ناکافی برای حل آنها به مسائل عمده و یا پیرامونی تبدیل شده است.
ارتباط ادبیات با مسائل اجتماعی
ادبیات به نوعی بازتابدهنده مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه است. فکر میکنید در سالهای اخیر چقدر تحولات اجتماعی در ادبیات ما نمود داشته است؟
من همیشه بهخاطر خود ادبیات با احتیاط به این نگاه و دیدگاه نزدیک میشوم. یعنی ادبیات را آینه صرف نمیدانم. اما معتقدم که تقریباً تمام آثار نوشتهشده در ادبیات ایران، به نحوی از انحا، با بیرون، با مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در ارتباط بوده اما شیوه برقراری این ارتباط بین آثار گوناگون نویسندههای مختلف متفاوت بوده است. اما هرگز خالی از آن نبوده است.
در سالهای اخیر هم همین اتفاق افتاده است. اما باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که نوع ادبیاتی مثل رمان با روزنامه فرق دارد. چه اتفاقی میافتد که یک حادثه اجتماعی به سوژه یک رمان تبدیل میشود؟ و آیا این نوع انتخابها تنها محدود به یکی دو اثر است یا نه، شمار این نوع آثار زیاد است؟ وقتی دقیق میشویم میبینیم تعداد آنها کم نیست. چرا؟ اولین دلیل به تعریف رمان از سوی نسلهای قبلی از طریق آثارشان برمیگردد که پرداختن به مسائل جامعه را در اولویت قرار داده بودند و حتی جدیت اثر به میزان توجه نویسنده به مسائل جامعه بستگی داشت. دلیل دوم این است که در عرصه قصهنویسی به نسلهای بعدی گفته شده که «تجربه زیستی» عنصر بسیار مهمی در نویسندگی است. سومین دلیل این است که روزنامه نمیتواند به لحاظ ماهوی به وظیفه خود عمل کند. یعنی درواقع، در هر سه این دلایل نقایص و ایرادهایی وجود دارد که قادر است اثر را به سطح روزنامه تقلیل دهد.
پرداختن بیش از حد به نویسندههای خارجی
به نظر میرسد رسانهها در معرفی و نقد و بررسی کتابها تأثیرگذار باشند. فکر میکنید رسانههای ما چقدر به ادبیات و مسائل آن میپردازند و ادبیات دغدغه آنهاست؟
رسانهها میتوانند تأثیرگذار باشند و هستند. اما باید ببینیم شکل این تأثیرات چگونه است. یک رسانه میتواند خبر انتشار یک کتاب را منتشر کند. کتاب را معرفی کند. نقدهای مربوط به آثار را منتشر کند. با صاحب اثر گفتوگو کند. اما کدام کتاب و کدام آثار و به چه نحوی؟ وقتی چنین پرسشی مطرح میشود، ما به طرز عمل آنها نگاه میکنیم تا دستورالعمل کار را پیدا کنیم. یعنی شیوه کار به چه نحوی است. شیوه کار فراموش کردن یا بیرنگ کردن بخش اعظم نویسندهها و جایگزین کردن اخبار مربوط به نویسندههای غیرایرانی کشورهای دیگر است. شیوه کار این است که سه چهار نویسنده را مثل کارمند استخدام کنیم تا هفتهای دوسه بار با آنها گفتوگو کنیم. کتابهای آنها را معرفی کنیم و بخش خالی را از نویسندههای خارجی پر کنیم. یعنی آنقدر که برخی از این رسانههای داخلی اخبار مربوط به نویسندههای خارجی را منعکس میکنند، رسانههای خود آنها از این نویسندهها حرفی نمیزنند. باید تعادلی برقرار شود؛ تعادلی متمایل به نویسنده ایرانی. طیف وسیعی که در خانهای واحد زندگی میکنند. حتی آنهایی هم که رفتهاند متعلق به همین خانهاند.
نویسنده در دسترس نباشد
در این سالها استفاده از فضای مجازی رواج زیادی داشته است و گاهی نویسندهها این فضا را فرصتی مناسب برای معرفی و تبلیغ آثار خود میدانند. این فضا چقدر بر ادبیات ما تأثیر گذاشته است؟ و چقدر معرفی و فعالیت نویسندهها در این فضا میتواند به جذب مخاطب کمک کند؟
فضای مجازی دیگر به بخشی از زندگی انسانها تبدیل شده است اما من شاید یک نگاه کلاسیک به حضور نویسنده در فضاهای مختلف دارم. من به در دسترس بودن نویسنده، آن هم به این شدت معتقد نیستم. این ادبیات یا طرز نگاه شاید برای بعضیها معنای منطقی نداشته باشد اما برای خودم دارد. همانطور که معتقدم نویسنده نباید در مورد آثار خودش مثل کسی عمل کند که حرفهاش معرفی و تبلیغ آثار نویسندگان است. هر کسی حرفه خودش را دارد و باید در جای خاص خودش قرار داشته باشد. این به معنی فراتر و فروتر بودن نیست، بلکه مراعات حرفهایگری است. هرچقدر این بخشِ کار درست و دقیق انجام شود، ما با نظمی سروکار خواهیم داشت که مهمترین دستاوردش حفظ ادبیات در جایگاه اصلی آن است.
تاثیر فالوورهای نویسنده در انتخاب ناشر
میدانم که این با آنچه تصور بعضیهاست تفاوت دارد. اما تصور کنید شخصی که اصول نویسندگی را نمیداند و در این راه دشوار زحمتی نکشیده است اما نوشتهاش را در صفحه مجازیاش قرار میدهد و نیاز به کارشناسی دارد و از آن طرف یک نویسنده و مترجم سرشناس کشور آن را بهمنظور تشویق تأیید میکند، در ذهن آن صاحب صفحه چه اتفاقی میافتد؟ و متعاقب آن در فضای مجازی چه اتفاقی میافتد؟ شاید باور نکنید اما ناشرانی هستند که کتاب کسی را که فالوورهای زیادی دارد بهراحتی قبول میکنند تا کسانی که در این راه زحمت کشیدهاند. چرا؟ چون در نظرشان کمیت مهمتر از کیفیت است. درحالیکه این باید بخشی از کار آنها باشد نه همه کار. ما هم پذیرفتهایم که کتاب بعد کالایی هم دارد.
موضوع دیگر جهانی شدن ادبیات است. ادبیات کلاسیک ما در جهان معروف است و بسیاری با آن آشنایی دارند اما به نظر میرسد ادبیات معاصر آنچنان که شایسته است، نتوانسته خود را به دیگران معرفی کند. دلیل این موضوع را چه میدانید؟
من قبلاً هم در مصاحبهها در مورد این مسئله صحبت کردهام. و فکر میکنم خیلیها در اینباره صحبت کردهاند. صرفنظر از ادبیات کلاسیک که درواقع تماماً بحث شعر و شاعری است، بهنظرم برای گفتوگو درباره جهانی شدن ادبیات باید به این پرسشها پاسخ داد: آیا ما در جهان زندگی میکنیم؟ رفتار ما با جهان چگونه است؟ رفتار جهان با ما چگونه است؟ خودمان با خودمان چگونه رفتار میکنیم؟ با همدیگر چه رفتاری داریم؟ صنعت نشر ما چه جایگاهی دارد؟ آیا اگر نویسندههای مورد پسند جامعه کتابخوان نظیر سلین، بکت، فاکنر، کامو، براتیگان و غیره با همان روحیه و همان افکار و رفتارها و نوشتههایشان ایرانی بودند ما با آنها چه رفتاری میکردیم؟ آیا جامعه ادبی خارج از کشور در معرفی ادبیات معاصر ایران تلاشی کرده است؟
انتهای پیام
منبع: ایسنا