ایسنا/قزوین «حمامهای خاموش» آیینها و باورهای مردم درباره حمامهای قزوین، اثری پژوهش محور و البته مستند روایی از «فرشته بهرامی» دانشآموخته مردمشناسی دانشگاه تهران است. این کتاب در سال ۱۳۹۶ توسط نشر آموت منتشر شده است.
دوشنبهها با اهالی کتاب قرار همنشینی داریم تا تلخی روزگار کرونا را با کتاب شیرین کنیم که به فرموده حضرت حافظ: دو یار زیرک و از باده کهن دومنی/ فراغتی و کتابی و گوشه چمنی.
دوشنبهها با پویش #کتاب_یار میهمان صفحات شما در فضای مجازی هستیم. این هفته کتاب «حمامای خاموش» آیینها و باورهای مردم درباره حمامهای قزوین، توسط محمدحسن سلیمانی، پژوهشگر تاریخ قزوین معرفی میشود.
معرفی شناسنامهای کتاب
حمامهای خاموش (آیینها و باورهای مردم درباره حمامهای قزوین) اثری پژوهش محور و البته مستند روایی از «فرشته بهرامی» دانشآموخته مردمشناسی دانشگاه تهران است. این کتاب در سال ۱۳۹۶ توسط نشر آموت در ۳۰۴ صفحه و با قیمت ۲۱ هزار تومان به زیور طبع آراسته شده است. حمامهای خاموش که در واقع نوعی «فرهنگ شفاهی» نیز به شمار میرود، در ۱۱ فصل شامل: «همه فضاهای یک حمام»، «کارکنان حمام»، «آب حمام»، «بوق حمام»، «حمام تعطیل است»، «حمام زنانه است یا مردانه»، «به مرد حرام»، «به زن، حرام»، «حمامهای مناسبتی»، «جن و پریهای حمام» و «حمامهای شهر قزوین»، تنظیم و روایت شده است. بهرامی پیش از این کتاب، در «نظر کرده» نخستین اثر خود در حوزه «مردم شناسی» و «فرهنگ فولکلور» با پایه قرار دادن آیینها و باورهای مردم، به سراغ امامزادههای الموت غربی رفته بود.
این کتاب درباره…
همانگونه که از نام فرعی کتاب نیز مشخص است نویسنده در این اثر در سایه معرفی معماری، ساختار و کارکردهای حمامهای عمومی قزوین در سالیان نهچندان دور -که اینک مدتهاست یا متروکه شدهاند یا با تغییر کاربری بهعنوان یک اثر تاریخی به موزه مردمشناسی و… تبدیل شدهاند-؛ ضمن معرفی مشاغل فعال در این فضاها، فرهنگ عامه مردم این شهر از جمله آیینها و باورهایشان درباره حمامهای عمومی را با زبانی داستانی- مستند روایت کرده است.
«حمامهای خاموش» با توصیفی اجمالی از فضاهای مختلف و مشترک حمامهای سنتی شهر آغاز میشود و بهطور مفصل به عناصر انسانی حاضر در حمام میپردازد؛ سمتها و مشاغل رایج در حمام، تقسیمات بندی جنسیتی حمام در طول شبانهروز، آیینهایی که در حمامها اجرا میشد، روایتها درباره وجود «جن و پری» در حمام و گفتوگو با حمامیها و مشتریان بیست حمام در چندین محله تاریخی قزوین و همچنین مرور خاطرات آنها در این کتاب آمده است.
این کتاب را بخوانید چون…
این کتاب از آن جهت حائز اهمیت و نیز مطالعه است که مخاطب را با آیینها و باورهایی آشنا میسازد که روزگاری بخشی از جانمایه فولکلور و فرهنگ عامه مردم قزوین بوده است. گرچه امروز با تغییر سبک زندگی، این آیینها و باورها عموماً دیگر رنگ باخته و کمتر مورد اقبال قرار دارند، اما ضرورت شناخت فرهنگ پیشینیان و نیز کاربرد فضاهای عمومی شهری نظیر حمامها ایجاب میکند تا علاقهمندان به فرهنگ و تاریخ ازآنچه نویسنده در این کتاب به نقل از افرادی که روزگاری کار و پیشه آنان در ارتباط با حمامهای عمومی بوده یا بهمقتضای ضرورت رعایت بهداشت و استحمام ساعاتی را در هفته در حمام میگذراندند؛ آگاه شوند.
این کتاب را توصیه میکنم به…
مطالعه این کتاب را به همهکسانی که علاقهمند به مطالعات جامعهشناسی، مردمشناسی و فرهنگعامه بوده، یا دغدغه فرهنگ دارند و برای ماندگاری و احیای آیینها و باور پیشینیان تلاش میکنند و همچنین به همه نوجوانان و جوانانی که به سرزمین و فرهنگ و تاریخ خویش میبالند و مشتاق دانستن و آگاهی از آنچه که روزگاری در این دیار بخشی از فرهنگ و آیین و باور پدران و مادران آنان بوده، هستند؛ توصیه میکنم.
مطالعه «حمامهای خاموش» را همچنین به پدران و مادرانی توصیه میکنم که در حافظه خود، دیگر کمتر سراغی از این آیینها و باورها دارند و برای بازمعرفی آنها به فرزندان خود، نیازمند منبع و مرجعی هستند. و نیز خواندن این کتاب را که دستمایه بسیار خوبی در اختیار قرار میدهد تا باورهای اجتماعی به نحو درستی به مخاطب انتقال داده شود، برای راهنمایان گردشگری یک ضرورت میدانم.
این کتاب به ما کمک میکند که…
این کتاب در واقع نقبی به گذشته است، گذشتهای نه چندان دور که شوربختانه در شتاب سریع زمان و زمانه و تغییر سبک و ساختار زندگی در سایهسار تحولات و دگرگونیهای ناشی از عصر دیجیتال و ارتباطات و رسانههای نوین، در حال محو شدن از یادها و خاطرههاست!
بیگمان مطالعه «حمامهای خاموش» این فرصت را در اختیار مخاطبان قرار میدهد تا در تونل زمان، به آن گذشته بازگردد و پای در حمامهای عمومی شهر بگذارد و شاهد آیینها و باورهایی باشد که نه فقط بخشی از زندگی و فرهنگ عامه پدران و مادران آنان بوده که سبب تعامل بیشتر مردمان با یکدیگر بوده است. تعاملاتی که از بطن آن، مهربانی و محبت به همدیگر زاییده میشد و لبخند را بر لبهای زندگی مینشاند!
اگر بخواهم درباره کتاب خیلی کوتاه برای شما توضیح بدهم باید بگویم که…
نویسنده کتاب «حمامهای خاموش» بهعنوان یک اثر پژوهش محور، فارغ از الگوهای متداول در مطالعات مردم شناسی، با نثری روان و شیرین و بهرهگیری از گویش «قزوینی» آن هم از زبان کسانی که پای گفتوگو با آنان نشسته و خاطراتشان را بازگو کرده است؛ بهخوبی توانسته چاشنی عناصر داستانی را بهعنوان یک شگرد در نوشتن به کار برده و اثری متفاوت پدید آورد. اثری خوشخوان که نهتنها مخاطب را به هنگام مطالعه درگیر خود میسازد، بلکه خاطرات به فراموشی رفته بسیاری از جمله، آیینهای «عروسی حمام»، «دامادی حمام»، «زاهولان حمام»، «هفتم حمام» و… را در ذهن او تداعی سازد.
این پاراگراف از کتاب را خیلی پسندیدم…
این کتاب دارای پاراگرافهای شیرین بسیاری است که نه فقط خواندنی که خاطرهانگیز نیز هست. چند فراز از «حمامهای خاموش» را برای یادآوری روزهای رفته، پیشههای فراموش شده و نیز آیینها و باورهای رنگ باخته، ذکر میکنم:
خوراکیهای دمِ حمام: «عصر نشده، عدسیپزها، یک مشت عدس میریختند توی دیزیهای سفالی لعابدار که بهش میگفتند «دیزی ساقالو»، آب و نمک اضافه میکردند، درش را میگذاشتند و دورش را گل میگرفتند، میچیدند توی مجمعه، میگذاشتند روی سرشان و میآوردند توی تونک [حمام]، میسپردند به پهنسوزان تا آنها را بگذارد توی خاکستر چاله و دورشان آتش بچیند. صبح میآمدند چند تا خوراک را برای پهنسوزان و حمامی و کارگرهایش میگذاشتند، پول آتش را میدادند و بقیه دیزیها را میگذاشتند توی مجمعه، میبردند روی چرخ، جلوی در حمام، یا سر گذر وای میایستادند. راه گذر، پا سست میکرد، عدس میخرید و همان جا میخورد و میرفت. مشتری از حمام در میآمد، شکمش خالی بود. پول میداد و یک پیاله عدسی میگرفت.» تقی دشتی میگفت: «صنار مِدادم به چرخی، چند تا قاشق عدسی مِریخت توی کاسه، مُگُفتم بدرقهاش رَه هم بده. یک قاشق سر پُر اضافه مِکَرد.» (ص ۴۰)
بوق حمام: «هر روز، نیم ساعت مانده به صلاه صبح، حمامی یا کارگرش، یک کدامشان، فانوس برمیداشتند و راه میافتادند و میرفتند در حمام را باز میکردند و میرفتند پشت بام، روی بلندترین جا، (گنبدهای جامهکن یا چهارحوض یا اصلاً روی بام سردر حمام) وای میایستادند و بوق میزدند و دور میچرخیدند تا صداش همه جا را بگیرد. به قول محمد معروفخانی، زمان قدیم شهر خواب داشت، مثل حالا نبود که این همه ماشین ریخته شود توی کوچه محله و صدا به صدا نرسد. از طرفی هوای دم صبح رقیق بود و صدا پخش میشد.» (ص ۵۱)
آب حمام: «آب یک فرسخ راه میآمد، میرسید شهر، میافتاد توی جوبهای سربسته و سرباز. هر دویست قدم سر جوبها را باز میگذاشتند و یک دریچه میانداختند سرش و به آن میگفتند «قمیر» یا «چاچه». در چاچهها را باز میکردند میرفتند تو تا مسیر آب را عوض کنند یا آشغالش را بگیرند. جوبهایی که به مغز شهر نزدیک میشدند؛ روباز بودند. بعضی زنها، رخت چرک خانوارشان را نمیبردند رختشورخانه. میآوردند لب جوب، چوبک یا صابون میزدند و آب میکشیدند.» (ص ۴۵)
جنهای حمام!: «یوسف آذربایجانی خیلی از شبها توی حمام خوابیده است چون به قول زنش عصمتخانم تا هفت پشتش خشت حمام را چپدهاند. خودش میگفت: «ماه رمضان بود کبلمحمد به من گفت برو سر دودکشهای حمامه را بذار. آمدم بالا دیدم یک نفر دم در حمام واستاده ست و یک لنگ انداخته ست دور گردنش. گفتم با کی کار داری؟ گفت با خودم! آمدم پایین، کبلمحمد گفت به نظرت میاد! چیزی نیست! گفتم لنگ دور گردنش بود، در رفت پرید، توی حمام.» (ص ۱۵۰)
زاهولان حمام: «قابله توی کفش زاهو یک مشت اسفند میریخت و پیاز چاقو را میداد دستش. بزرگتر جلوی در وای میایستادند. زاهو باهاشان دیدن میکرد یعنی ماچ و بوسه میکرد و از سر ادب میگفت: اجازه میفرمایید؟ بعد مهمانها زاهو را پیش میکردند و میرفتند حمام. زاهو جلوی در حمام چاقو را برمیداشت پیاز را میگذاشت زیرپایش و له میکرد، لگد میزد و از روش رد میشد و از دالان میرفت پایین.»(ص ۱۳۸)
حمام و نوبت زنانه و مردانه!: «غروب نشده، اوستای مردانه میآمد حمام را تحویل میگرفت و تا آخر شب میماند. ماه رمضانها وضع میکرد از شب اول (نیت) موقع افطار تا سحر میآمدند حمام، از سحر دوره زنانه میشد تا وقتی که آفتاب بزند. بعد حمام تعطیل میشد تا لحظهای که اذان بگویند و روزهاشان را بشکنند. جمعه بیشتر حمامها، مردانه بود، چه توی ماه رمضان و چه در بقیه سال. (ص ۶۶) «معمولاً جلوی در حمام یک درخت بود، بهش میگفتند قاراقارچ. دور تنه درخت، یک لنگ میبستند، یعنی اولاً حمام باز است، دوماً نوبت مردهاست که بیایند حمام.»(ص ۶۷)
از یک تا ۵ به این کتاب ۵ ستاره میدهم
انتهای پیام
منبع: ایسنا