خودش میگوید اول پیش خودش همینطور فکر میکرده و آنوقت خندهاش میگرفته است و بعد فکر کرده آنها را بنویسد. به گفته عمران صلاحی، دنیای پرویز شاپور به دور از همه دنیاهاست و ناشنیدهها و نادیدهها را به سمع و نظر ما میرساند.
به گزارش ایسنا، پرویز شاپور در بخشی از پاسخ به این سوال که «طنز را چطوری شروع کردید؟» (در مصاحبه با سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در اسفندماه ۱۳۷۵) با اشاره به نوشتن در مجله توفیق و پیش از آن، میگوید: «من برای مجله خوشه مطلب نوشتم. سردبیر آن آقای شاملو بودند. ایشان نوشتههای مرا تحت عنوان کاریکلماتور چاپ کردند که بعد این اسم دیگر روی آن ماند. در زمینه کاریکاتور هم در واقع آقای اردشیر محصص کتابهای [زیادی] از کاریکاتوریستهای دنیا نشان ما دادند. بعد به من جرات دادند که دیگر شروع به کشیدن کن و من هم شروع به موش و گربه کشیدن [کردم.] چون ما خانواده گربهدوستی بودیم، همیشه روی کرسی دو، سه تا گربه یا خوابیده بودند و چرت میزدند، یا اینکه دنبال همدیگر بازی میکردند. یک آقایی به من گفت که چرا تو فیل نکشیدی؟ گفتم: من فیل ندیدم، ثانیا اگر فیل روی کرسی بنشیند، کرسی میشکند. بعد ادامه دادم: کاریکلماتور یک، کاریکلماتور دو، کاریکلماتور سه، کاریکلماتور چهار، کاریکلماتور پنج، گزینه کاریکلماتور، که در ایران و به زبان فارسی در آمریکا چاپ شد.
من سنجاق قفلی را خیلی دوست دارم و نیمرخ آن شبیه اشرف مخلوقات است و برای وصل کردن آمده است. یک نفر زیپ لباسش در رفته بود، آن را سنجاق قفلی زده بود. این است که یک کتاب تحت عنوان «فانتزی سنجاق قفلی» و یک کتاب هم از موش و گربه عبید زاکانی مصور کردم.»
او با بیان اینکه طنز را به صورت جدی از روزنامه توفیق شروع کرده میگوید: «من اول پیش خودم همینطور فکر میکردم و آنوقت خندهام میگرفت. هر کسی هم اگر [مرا] میدید، میگفت این چرا اینطوری است و هی میخنده!؟ خوب چیزهایی به فکرم میرسید، ولی آن موقع نمینوشتم. بعد فکر کردم که خوب، اینها را من بنویسم و شروع به نوشتن کردم.»
همچنین در بخشی دیگر از این مصاحبه میگوید: «در قسمت کاریکاتور آقای محصص، ولی در قسمت کاریکلماتور مشوقی نداشتم. در واقع تا آنجایی که در روزنامه توفیق چاپ میشد، زیاد سر و صدا نکرد، ولی وقتی که در مجله خوشه چاپ شد، از آنجا در واقع وضع کاریکلماتور شناخته شد و با مجلات مختلف همکاری کردم.»
کاریکلماتور را پرویز شاپور متولد کرد و احمد شاملو بر آن نام نهاد. گفته میشود که ماجرا به تیرماه سال ۱۳۴۶ برمیگردد، شاملو با ترکیب دو کلمه «کاریکاتور» و «کلمه»، نام «کاریکلماتور» را بر برخی از نوشتههای شاپور گذاشت و به این ترتیب نخستین کاریکلماتورهای او را در مجله «خوشه» که در آن زمان سردبیریاش را برعهده داشت، منتشر کرد. این درحالی است که پیش از پرویز شاپور نیز نوشتههای قصاری در مطبوعات منتشر میشد اما ویژگیهای نوشتههای شاپور او را از دیگران منحصر کرد.
البته در شناسنامه ویکیپدیایی کاریکلماتور آمده است که آن را خود پرویز شاپور در سال ۱۳۵۷ نام نهاده، که این با اظهارات عمران صلاحی، دوست و همکار پرویز شاپور تناقض دارد.
درباره ویژگیهای کاریکلماتور در مقاله «نقش نقض اصول همکاری گرایس در ساخت کاریکلماتور»(نوشته محمدامین صراحی و زهرا غیوری و منتشرشده در نشریه «ادبیات پارسی معاصر»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) ذکر شده است که: طالبیان و تسلیمجهرمی(۱۳۸۸) با تحلیل ویژگیهای طنز و مطایبه در کاریکلماتورها با تکیه بر کاریکلماتورهای پرویز شاپور هفت ویژگی برای کاریکلماتور برشمردهاند: ایجاز، سادگی و روشنی بیان، زبان محاوره، چینش هوشمندانه واژگان، بازیهای زبانی-بیانی، بیان اغراقآمیز و هنجارگریزی.
همچنین در مقاله «ایجاز و صنایع ادبی، زیربنای کاریکلماتور»(نوشته غلامحسین شریفی و لیلا کردبچه و منتشرشده در نشریه «ادبیات پارسی معاصر»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) عنوان شده است: از پرویز شاپور، در مقام نخسـتین کاریکلماتورنویس در زبان فارسی، شش دفتر کاریکلماتور منتشر شد و طرحهای او نیز در کتابهای فانتزی «سنجاق قفلی» و «تفریحنامه» به چاپ رسید. کاریکلماتورهای شاپور نمـودار نثر موجز طنزآمیز است که با سـنجیدگی بسیار، نکاتی تفکربرانگیز و انتقادآمیز و حتی شاعرانه را در کمال ایجاز مطرح میکند و در عین حال، لبخندی طنزآمیز بر لب مینشاند و خواننده را در دنیایی از زیبایی و ابهام و سوال و واقعیتهای تلخ فـرو میبرد: «از هفـتسالگی به مدرسه رفتم. خوب یادم میآید زنگهای دیکته وقتی(جا) میانداختم، کیفم را زیر سرم میگذاشتم و در آن(جا) آسوده به خواب عمیق فـرو میرفـتم». بیشتر کاریکلماتورهای پرویز شاپور در نهایت ایجاز نوشته شده و در اغلبِ موارد، شـاپور به موضوعِ موردنظرِ خود، از زوایای گوناگون نگریسته، و تمامِ زمینههای مساعد بـرای تصویرسازی را مد نظر قرار داده است.
آنچه پرویز شاپور با کارهای غیرعادی خود نشان میدهد
عمران صلاحی، شاعر و طنزپرداز فقید درباره پرویز شاپور و کاریکلماتورهایش در یادداشتی نوشته است: دنیایی که شاپور آفریده، بسیار زیبا و شگفتانگیز است. وقتی آدم به دنیای شاپور پا میگذارد مثل بچهای است که وارد یک گاردنپارتی عجیب شده؛ مثل بچهای که با حیرت به یک منظره آتشبازی مینگرد. در دنیای شاپور، دیوانهای را میبینیم که روی ریل آهن میدود و ظاهراً خودش را لکوموتیو تصور میکند و پس از زیرگرفتن سوزنبان از خط خارج میشود. شاپور مثل آن شهرِ فرنگیهای سابق است که بالای دستگاه شهر فرنگ خود ایستاده و چیزهای بدیع و حیرتآوری به بچههای زمانه نشان میدهد. وقتی به شهر فرنگ او چشم میدوزیم، مردی را میبینیم که عکسش را که در آب افتاده با کجبیل درمیآورد و داخل آلبوم خانوادگیاش میچسباند. بلبلی را که تارهای صوتیاش را از دست داده میبینیم که دو انگشت پایش را داخل دهانش کرده و سوت بلبلی میزند. دنیای شاپور پر از صمیمیت و مهربانی است و این مهربانی را به اشیا نیز منتقل کرده است. به طوری که وقتی لحظات فوت میشوند، ساعت اشک میریزد. او دلسوزی خود را حتی به جایی رسانده که برای اینکه زالو را از گرسنگی نجات دهد، خون گریه کند. اشیاء ظریف و حیواناتی نظیر عنکبوت، ماهی، موش، گربه از دوستان صمیمی او هستند. او برای اینکه ماهی را در غم خود شریک کند در تنگش اشک میریزد. خلاصه دنیای شاپور دنیایی است به دور از همه دنیاها؛ دنیایی که حیرت یک بیگانه دهاتی را در ما برمیانگیزد، هنگامیکه وارد شهر بزرگی میشود.
شاپور روی خیلیها تاثیرات سوء گذاشته است! بعضی از طراحان طنزاندیش که شهرت جهانی یافتهاند اندیشههای شاپور را به تصویر کشیدهاند و جایزههای جهانی بردهاند. راقم این سطور هم بعضی از سوژههای شاپور را مصور کرده اما جایزهای نبرده است، تنها چیزی که برده، آبرویش بوده!
در مجله خوشه – زمانی که «احمد شاملو» سردبیر آن بود – طرحهایی چاپ میشد با این توضیح: شرح از پرویز شاپور، طرح از راقم این سطور! یا تقریر از پرویز شاپور، تصویر از راقم این سطور. درست همان موقعها که موشها و گربهها و ماهیها و سنجاققفلیها و چترها و جارختیها و آدمهای شاپور لابهلای صفحات مطبوعات دنبال هم میکردند، شاپور آنها را به صورت کلامی نیز توی مطبوعات رها کرد. با اینکه اینگونه نوشتهها از سالها قبل زیر عنوان «عقاید و آرا» (یا در ستون «سبدیات» و «دارالمجانین») در توفیق چاپ میشد، به چشم نمیآمد، وقتی برای اولینبار در ۲۶ تیرماه سال ۱۳۴۶ در مجله خوشه به چاپ رسید، خودش را نشان داد و گل کرد. عنوان «کاریکلماتور» را «احمد شاملو» (سردبیر خوشه) با تلفیق «کاریکاتور» و «کلمات» درست کرد که به نام شاپور ثبت شد. نوشتههای کوتاه شاپور با این اسم نوظهور شناسنامه گرفت و شهرت پیدا کرد. کاریکلماتور را میتوان اینطور تعریف کرد: «کاریکاتوری که با کلمات بیان میشود.» اما گاهی فراتر از این تعریف است.
هر هنری برای بیان خود ابزاری دارد. ابزار بیان کاریکاتور خط است اما شاپور این وظیفه را بر عهده کلمه گذاشته است. شاپور جای خط و کلمه را با هم عوض میکند، یعنی با کلمه ترسیم میکند و با خط تحریر؛ به عبارت دیگر طرحهایش را مینویسد و نوشتههایش را طراحی میکند. او همانطور که با خط مینویسد با کلمه هم کاریکاتور میکشد و کاریکلماتور، کاریکاتوری است که با کلمات کشیده میشود و انگار چارهای جز این نیست. بسیاری از تصویرها را نمیشود با خط کشید. وقتی «قلّه از کوه بالا میرود.» چگونه میشود آن را رسم کرد؟ وقتی «درخت از گربه پایین میآید.» چگونه میشود شکلش را کشید؟ اینها کاریکاتورهایی هستند که فقط با کلمات میتوان ترسیمشان کرد. فقط کلمه میتواند تصویر پرنده خستهای را که در آسمان روی قله پروازش نشسته است، بکشد. دکتر «سیروس شمیسا» در کتاب «انواع ادبی» به درستی از کاریکلماتور به عنوان یک نوع ادبی تازه نام برده است.
من برای تخیّل نیرومند شاپور نظیری نمیشناسم، تخیل شاپور حد و مرزی ندارد. او چیزهایی را میشنود که ما نمیشنویم و چیزهایی را میبیند که ما نمیبینیم. شاپور ناشنیدهها و نادیدهها را به سمع و نظرمان میرساند.
شاپور با کارهای غیرعادی خود نشان میدهد که کاریکاتوریستها و طنزپردازان میتوانند ترک اعتیاد کنند و دنیا را با چشم دیگری ببینند. نحوه نگاهکردن شاپور به انسان و طبیعت و اشیا بر شعر مدرن و امروز ایران هم تاثیر گذاشته است. نحوه نگاه او با دیگران فرق میکند. او دنیا را گاهی وارونه میبیند. مثلا به جای اینکه بگوید «گربه از درخت بالا رفت» میگوید «درخت از گربه پایین آمد». «یدالله رویایی» در شعری که میگوید «من از درخت بالا افتادم» نگاهی شاپورانه دارد. کاریکاتوریست نامداری چون «اردشیر محصّص» از بعضی افکار و آثار او تأثیر پذیرفته است. شاپور به تعبیر «نیما» که معلم او بود، رودخانهای است که از هر جایش میتوان آب برداشت، رودخانهای عمیق و زلال. او با کارهایش نحوه نگاه ما را به اشیا و آدمها عوض میکند و ندیدهها را نشانمان میدهد. مدرنیسم در طرح و طنز امروز ایران بسیار مدیون پرویز شاپور است. او توانسته با کمترین کلمات بیشترین مفاهیم را بیان کند. طبیعت شاپور در کاریکلماتورهایش، طبیعتی انسانی است؛ او از طبیعت بیرونی عبور میکند و به طبیعت درونی میرسد و به آن ابعاد انسانی میبخشد. مثل سکوتی که صدای پا را نمیشنود یا دودی که از سقوط بالا میرود یا سقوطی که در آبشار آبتنی میکند.
همه را غافلگیر میکند
اردشیر محصص، کاریکاتوریست فقید درباره کاریکلماتورهای شاپور گفته است: «شاپور همه را غافلگیر میکند. او شاعر امکانات اشیا و الفاظ است. اشیاء ظریف و موجودات ذرّهبینی و حشرات کوچک، چیزهاییاند که توجه او را جلب میکنند و در اینهاست که اندیشه طنزپردازش آزاد میشود و به کار میافتد. انکار ابتذال و اجتناب از سوژههای معمول به اضافه یک ظرافت عالی و استفاده از حداقل کلمات برای بیان مقصود؛ زیبایی و ظرافت در آثار شاپور همیشه با هم ظاهر میشوند.»
منوچهر آتشی، شاعر، روزنامهنگار و مترجم فقید نیز در اینباره گفته است: «در ادبیات طنز ایران، کاریکلماتور به عنوان شاخهای تازهرسته از درخت تناور ادب فارسی با تلاش پرویز شاپور و پیروانش سر برآورده است؛ با طبیعت و شرح و وصف شورانگیز آن به رندانهترین و زیرکانهترین بیان آراسته شده و حضور چشمگیر خود را همهجا به چشم و دل و گوش هوش فرزانگان و دانندگان برکشیده است.»
صدای پرویز شاپور در بخشی از مصاحبه با سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در اسفندماه ۷۵
پرویز شاپور، نویسنده و طنزپرداز (متولد ۱۳۰۲ در قم) پس از آنکه لقب «پدر کاریکلماتور» را به خود اختصاص داد و آثاری چون «قلبم را با قلبت میزان میکنم»، «فانتزی سنجاق قفلی» و … را به جا گذاشت در ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ در تهران درگذشت.
انتهای پیام
منبع: ایسنا