چرا ترانه «سرزمین من» ماندگار شد؟

«سرزمین من» از ماندگارترین ترانه‌هایی است که در وصف افغانستان سروده شده، از دردهای این سرزمین دردمند، از خانه‌به‌دوشی و آوارگی مردمانش.

گاه خاطرات محو دست از سر آدم برنمی‌دارند، کافی است ردی از بو، صدا، آهنگی آشنا یا یک اسم را بشنوی و پرت شوی به خاطراتت! خانه‌باغی نزدیک خانه‌مان در یکی از شهرستان‌های اطراف تهران بود، خانه‌ای به گمان دنیای بچگی‌مان مرموز، با دری چوبی و آدم‌هایی که لباس‌هایی متفاوت از لباس‌های ما داشتند، چهره‌هایی آفتاب‌سوخته با کلاه‌های عجیب از نظر ما که تاحالا ندیده بودیم و دخترکان هم با لباس‌هایی رنگی. حرف‌های‌شان را کم می‌فهمیدیم، بزرگ‌ترها می‌گفتند «افغانی» هستند. برای‌ ما بچه‌ها این اسم‌ها معنا نداشت اما از طرف برخی از همان بزرگ‌ترها برای بازی با آن‌ها برحذر داشته می‌شدیم.

گاهی هم شاهد بودیم که آدم‌هایی مانند همسایه‌ غریب‌مان می‌آمدند و در خانه‌باغ‌ها نگهبان می‌شدند و یا در مزرعه‌های اطراف کار می‌کردند. هفت، هشت‌ساله بودم که گاه به دنیای بزرگ‌ترها سرک می‌کشیدم؛ افغانستان، طالبان، حمله نظامی، جنگ‌زده، آواره‌ها، هزاره‌ها و… را می‌شنیدم بدون این‌که بفهمم چه کسی با چه کسی دعوا دارد، فقط می‌دانستم افغان‌ها گناه دارند چون بزرگ‌ترها می‌گفتند. «سرزمین من» را اولین‌بار از زبان یکی از این همسایه‌ها شنیدم… «سرزمین من دردمند بی‌دوایی / سرزمین من…» هنوز این کلمات با همان صدای محزون و گاه نافهم در گوشم هست. بعدها در تلویزیون خودمان هم آن را به صورت کامل بارها و بارها شنیدم.

«بی آشیانه گشتم خانه به خانه گشتم
بی تو همیشه با غم شانه به شانه گشتم
عشق یگانه من از تو نشانه من
بی تو نمک ندارد شعر و ترانه من
سرزمین من خسته خسته از جفایی
سرزمین من بی سرود و بی‌صدایی
سرزمین من دردمندِ بی‌دوایی
سرزمین من
سرزمین من کی غم تو را سروده؟
سرزمین من کی ره تو را گشوده؟
سرزمین من کی به تو وفا نموده؟
سرزمین من
ماه و ستاره من راه دوباره من
در همه جا نمی‌شه بی تو گزاره من
گنج تو را ربودند از بهر عشرت خود
قلب تو را شکسته هر که به نوبت خود
سرزمین من خسته خسته از جفایی
سرزمین من بی‌سرود و بی‌صدایی
سرزمین من دردمندِ بی‌دوایی
سرزمین من
سرزمین من مثل چشم‌ انتظاری
سرزمین من مثل دشت پرغباری
سرزمین من مثل قلب داغداری
سرزمین من»

بزرگ‌تر که شدم با هر خبر از این سرزمین دردمند، سراغ این ترانه رفتم. با صدای هرکسی هم که شنیدم برایم تازه بود؛ در مقام مقایسه مثل «مرغ سحر» و «از خون جوانان وطن».

ابوطالب مظفری، شاعران افغان ساکن ایران، درباره دلایل شهرت این ترانه و ماندگاری آن در گذر زمان به ایسنا می‌گوید: مشهور یا همه‌گیر شدن یک قطعه ادبی اعم از شعر و ترانه به عوامل متعددی بستگی دارد. یکی از  این عوامل به زمینه و شرایطی برمی‌گردد که این آثار در آن به وجود می‌آیند. در کشوری که دچار بحران است، آن هم بحران‌های طولانی با وجوه تراژیکی مانند کشتار، آوارگی، جنگ و…، زمینه بروز و ظهور  یک‌سری شاهکارهای هنری و ادبی فراهم می‌شود. در طول تاریخ و در گستره تاریخ ادبیات فارسی دیده‌ایم که در زبان فارسی و در لحظه‌های بحرانی، چه بحران کشوری و چه بحران عاطفی که شاعر درگیر آن بوده، شعرهای ماندگاری گفته شده است که زمینه‌های اجتماعی و سیاسی دارد؛ تصنیف‌های عارف یا افراد دیگری مانند او در دوران مشروطیت چنین حالتی دارد یا تصنیف‌هایی که در دوره انقلاب ایران سروده شده و ماندگار است. علت و زمینه در فضایی بوده که وجود داشته است.

 او می‌افزاید: افغانستان در این جنگ طولانی‌مدت انواع و اقسام صحنه‌های غم‌انگیز و دردناک را تجربه کرده، طولانی شدن جنگ‌های داخلی هم زمینه بروز چنین قطعاتی در شعر و موسیقی را فراهم کرده است. از طرف دیگر در چنین شرایطی افراد خاصی استعدادهای خود را به منصه ظهور می‌رسانند؛ اعم از  آوازه‌خوان و موسیقی‌دان و شاعر و نویسنده در چنین شرایطی استعدادهای خاص و عواطف انسانی‌شان در هم می‌آمیزد و باعث خلاقیت‌هایی می‌شود. درباره تصنیف یا ترانه «سرزمین من» هم دو هنرمند مشهور این را کار کردند، خواننده‌اش بار نخست داوود سرخوش از خواننده‌های مشهور است و ترانه‌ساز هم امیر جان صبوری است که موسیقی‌دان مشهور افغانستان است؛ همکاری این دو در خلق چنین ‌اثری تأثیر زیادی داشته است.

او در ادامه خاطرنشان می‌کند: عامل دیگر این است که زمانی که یک آهنگ و یا تصنیف در برهه‌ای از تاریخ کشور سروده می‌شود، زمانی که  آن برهه سپری شد و کوتاه‌مدت بود، همان زمان تمام می‌شود اما اگر فاجعه استمرار داشت، آن قطعه موسیقی و آهنگ برای همیشه زنده و جاودان و همه‌گیر می‌شود. آن‌چه برای «سرزمین من» اتفاق افتاد چنین چیزی بود. همه عواملی را که شمردم در آن قطعه دست به دست هم داد و وضعیت آن روزهای افغانستان و استمرار آن وضعیت تراژیک، مدتی امیدواری و بعد همان وضعیت تراژیک دوباره برمی‌گردد مانند چرخه‌ای که انگار می‌چرخد و راهی برای برون‌شد از آن وجود ندارد، همه عوامل دست به دست همه دادند و دو هنرمند یک قطعه خوب ساختند که باعث ماندگاری اثر شد. این اثر همچنان بازتولید می‌شود و کسان دیگری و یا جوانان در قالب‌های مختلف این آهنگ را  بازتولید می‌کنند.

مظفری درباره محبوبیت این قطعه در ایران نیز اظهار می‌کند: از همان روزهای اولی که این قطعه منتشر شد، نزدیک به دوره ۱۱ سپتامبر بود و جنب و جوشی در ایران ایجاد  شد. خاطرم هست عزت‌الله انتظامی، هنرمند پرآوازه سینمای ایران، در خیابان‌های تهران راه می‌افتاد و برای افغانستان کمک جمع می‌کرد، در آن زمان این ترانه بود. بعد هم خواننده‌اش به ایران آمد و کنسرت‌هایی در شهرهای مختلف گذاشت، در ورزشگاه ۱۲هزارنفری آزادی هم اجرا کرد. این ترانه از ابتدای انتشارش تا حالا ترانه شناخته‌شده و محبوبی در ایران است.

این شاعر در پایان درباره اخباری که این روزها از افغانستان می‌آید، می‌گوید: اوضاع ناگواری است. ممکن است آوارگان بسیاری به مرزها هجوم بیاورند،  کاش کار رسانه‌ای شود تا حداقل مرزها روی آن‌ها بسته نشود، کمک‌هایی برای‌شان  در نظر گرفته شود و اسکان موقت داده شوند. شما رسانه‌ها مسئولیت دارید به این‌ها بپردازید. نگرانی ما مهاجران هم زیاد است، از دور نظاره‌گر هستیم و کاری از دست‌مان برنمی‌آید.

انتهای پیام

منبع: ایسنا

Check Also

برند برشکا و محصولات این برند اسپانیایی

برند برشکا در سال ۱۹۹۸ در اسپانیا تأسیس شد و از آن زمان تاکنون محبوبیت …