رضا اسماعیلی با بیان تفاوتهای میان شعر عاشقانه و مهدوی، از برخی عاشقانههای معمولی و زمینی که به نام شعر مهدوی منتشر میشوند میگوید.
این شاعر در یادداشتی با عنوان «این شعرها «مهدوی» نیستند!» که آن را به مناسبت میلاد امام حسن عسکری(ع) در اختیار ایسنا قرار داده، در اینباره نوشته است: «تقدیم به عدالت موعود، به انگیزه میلاد خجسته امام حسن عسکری(ع)
«یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور/ کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن/ وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن/ چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت/ دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب/ باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند/ چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید/ هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب/ جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار/ تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور»
هدف اصلی این یادداشت، تعریف، تبیین و تحلیل وجوه تمایزی است که بین شعر عاشقانه و مهدوی وجود دارد. هر چند صورتمسئله بسیار روشن است و هر شاعر اهل معرفتی بر این امر وقوف دارد که معشوق زمینی و محبوب الهی، هرگز با هم قابل قیاس نیستند و بین آنها فاصلهای از زمین تا آسمان است و وجوه تمایز آنها اظهر من الشمس، ولی وقتی به شعر شاعران مراجعه میکنیم، میبینیم که در بسیاری از موارد این تفاوتهای روشن و آشکار نادیده گرفته شده و متاسفانه مرزی میان شعر عاشقانه و مهدوی نیست. تا به آنجا که گاهی به اشتباه بر پیشانی اشعار عاشقانه، مُهر شعر مهدوی میزنند. در اینگونه از شعرها، به معشوق زمینی و حضرت حجت(عج) به یک چشم نگریسته میشود و هر دو با یک لحن و لهجه مورد ستایش قرار میگیرند. از همینرو، ناگزیر به بیان وجوه تمایز شعر «عاشقانه و مهدوی» و تعریف، تبیین و تحلیل این دو گونه ادبی هستیم.
نمونه یک غزل فاخر مهدوی
غزلی که در پیشانی این یادداشت نقش بسته، و یقین دارم که پیش از این بارها و بارها آن را شنیدهاید، غزل معروفی از حضرت لسانالغیب حافظ شیرازی است که از جان و جهان آن عطر و بوی انتظار به مشام میرسد. از همینرو، هر چند به طور قطع و یقین نمیتوان گفت که حافظ غزل فوق را برای حضرت حجت(عج) سروده است، ولی به اعتبار موضع و مضمون، غزلی مهدوی به شمار میرود؛ نمونهای از یک غزل فاخر مهدوی با مضمونی ارجمند و مولفههایی که از یک غزل مهدوی خوب انتظار میرود. خواننده – حتی خواننده معمولی – با خواندن غزل فوق و تامل در مضمون و محتوای ارجمند آن به راحتی میفهمد که مخاطب حافظ در این غزل، نه یک معشوقه زمینی با زیباییهای صورتی و جسمانی، بلکه محبوبی الهی با زیباییهای معنوی و خصایل انسانی است. حافظ در این غزل، محبوب خود را با رعایت ادب کلام و با القاب و عناوینی چون: «یوسف گمگشته»، «نوح» و «جانان» مورد خطاب قرار میدهد؛ القابی که نمیتواند متعلق به یک معشوقه زمینی با دلبریهای جسمانی و زیباییهای هوسانگیز باشد. به عبارت سادهتر، مرکز ثقل این غزل مهدوی «جسمیت» و «جنسیت» نیست.
تعریف شعر عاشقانه
در غزل عاشقانه اما معشوق تنها در «صورت زیبا» خلاصه میشود و «سیرت زیبا» داشتن برای عاشق مهم نیست. در آراستگی به زیباییهایی از قبیل: قد رعنا، چشم شهلا، زلف چلیپا، غنچه لب، فلفل خال، کمند زلف، ابروی کمان، تیر مژگان، چاه زنخدان و… اشاره میشود.
در این گونه از عاشقانهها، منبع الهام شاعر در اغلب موارد تمایلات جنسی است و نگاه عاشق به معشوق، از مرز «جسمیت» و «جنسیت» فراتر نمیرود. از همین رو جانمایه اکثر اشعار، ترانهها و تصنیفهای عاشقانه، عریانی، تنانگی و تشویق به خودآرایی و جلوهفروشی بیشتر است. در غزل عاشقانه، پرداختن به اموری از این قبیل امری بدیهی و مقبول است، زیرا اقتضای شعر عاشقانه پرداختن به صورت، آب و رنگ معشوق است. در این گونه ادبی، به اعتبار اینکه مخاطب عاشق یک معشوقه زمینی با جاذبههای جسمانی و زیباییهای هوسانگیز صورتی است، و نیاز عاشق به معشوق یک نیاز صرفا غریزی، بدیهی است که از آغاز تا پایان غزل شاهد آه و نالههای سوزناک عاشق بیچاره برای رهایی از درد فراق و رسیدن به وصل دلبرِ«غنچهلبِ قامتقیامتِ کمانابروی سیمینساق» باشیم که به قول استاد شفیعی کدکنی معمولا «موجودی ظالم و جابر و خونخوار است که تقریباً نوعی بیماری سادیسم دارد و عاشق هم به بیماری مازوخیسم دچار است، معشوق آزار میدهد و عاشق هم آدمی است که از آزار معشوق لذت میبرد!»(۱) از همینروست که زندهیاد قیصر امینپور در شعری خطاب به شاعرانی که بویی از عشق اصیل و حقیقی نبردهاند و تنها به تقلید از مولانا، حافظ و سعدی ادای عاشقان واقعی را درمیآورند و دیوان اشعارشان انبار راکد شعرهای زردِ عروسکی و صورتی است، میگوید:
ما که این همه برای عشق
آه و ناله دروغ میکنیم
راستی چرا
در رثای بیشمار عاشقان
– که بیدریغ –
خون خویش را نثار عشق میکنند
از نثار یک دریغ هم
دریغ میکنیم؟(۲)
عاشق، سگ دربان معشوقه!
در عاشقانههای صورتی و عروسکی، درد عاشق بیچاره که در موارد بسیاری خود را به «سگ دربان» معشوقه بیوفا تشبیه میکند و از این میسوزد که چرا معشوقه او بدون «سگ شکاری»(۳) به شکار رفته است، درد «فراق» و آرزوی «وصال» برای فرونشاندن عطش غریزی است. در این عاشقانهها که مخاطب ما یک معشوقه زمینی با جاذبههای جسمانی و زیباییهای صورتی است، بدیهی است که نگاه عاشق به معشوق صرفا به همین زیباییها باشد، چرا که امتیاز و ویژگی برجسته دیگری در معشوقه خود نمیبیند، و حتی اگر معشوقه او به هنرها و زیباییهای برتر و والاتری آراسته باشد، این زیباییها در نگاه عاشقی که در آتش هوس میسوزد، امتیازی به شمار نمیآید. چنان که حضرت سعدی میگوید:
«چه خبر دارد از حقیقت عشق/ پایبند هوای نفسانی
خودپرستان نظر به شخص کنند/ پاکبینان به صُنع ربانی»
ادب کلام، مهمترین مولفه شعر مهدوی
اشاره شد که شعر مهدوی از جنس و تبار دیگری است که نباید آن را با شعر عاشقانه اشتباه گرفت و در یک تراز و ترازو قرار داد. مهمترین مولفه مضمونی شعر مهدوی رعایت «ادب کلام» است. این که بدانیم مخاطب ما چه کسی است و در چشم دوستداران و پیروانش چه جایگاه و پایگاهی دارد. آری، کسب معرفت به حضرت اولین گام در راه مهدویسرایی است که صد البته این شناخت و معرفت باید مبتنی بر آیات و روایات محکم قرآنی و وحیانی باشد. شناخت امام و رعایت ادب کلام در حوزه و موضع شعر مهدوی ضرورتی است که غفلت از آن ما را به برزخ عاشقانهگوییهای زرد میکشاند، و مخاطب ما را نیز به کژراهههای خرافه و گزافهگویی راهنمون میشود. در شعر مهدوی آنچه پیش و بیش از هر چیز دیگر باید بدانیم این است که مقام «معشوق» با «محبوب» یکی نیست. شعر عاشقانه محل جلوهگری و جلوهفروشی «معشوق» است، حال آنکه در شعر مهدوی با محبوبی الهی سروکار داریم که «اسوه حسنه» و جمیع همه فضایل و کمالات انسانی است. برای مصون ماندن از این خبط و خطا، تفکیک و تشخیص جنس شعر عاشقانه و مهدوی ضروری است.
استاد ارجمند محمدعلی مجاهدی نیز در مصاحبهای با اشاره به ضرورت تشخیص جنس شعر عاشقانه و مهدوی گفته است: «وقتی که ما در مقام تعریف از ذوات مقدسی همانند حضرت فاطمه زهرا و حضرت زینب (س)، فارغ از کمالات وجودی آنان به توصیف جمال صوریشان میپردازیم و این پردهنشینان حریم عفاف را همانند یک الهه زیبایی به تصویر میکشیم، هم به حریم حرمت آنان تجاوز کردهایم و هم با این شیوه بیانی ناپسند، نظر مخاطبان شعر خود را از مقولههای معنوی و روحانی به مسائل غیراخلاقی معطوف ساختهایم. اگر زیبایی ظاهری ملاک تعریف و توصیف ما باشد، پس وجه تمایز و افتراق این وجودهای پاک و مطهر با کسانی است که همه حسن آنها در زیبایی ظاهرشان خلاصه میشود؟! و یا هنگامی که میخواهیم زیباییهای وجودی حضرت ولیعصر، ارواحنافداه، را به تصویر بکشیم، چرا آنها را در جمال صوری آن حضرت به تماشا مینشینیم و با سخن گفتن از خط و خال آن وجود نازنین، مخاطبان خود را از گلگشت در آفاق جمال معنوی بازمیداریم؟! اگر هدف یک شاعر آیینی در توصیف جمال ظاهری این عزیزان عالم وجود خلاصه شود، پس وجه تمایز او را با یک شاعر غزلسرا و مغازلهگو در کجا باید جستوجو کرد؟ کاش این توصیفهای ظاهری در قالبی عرضه شود که ترک ادب را به همراه نداشته باشد ولی متاسفانه چنین نبوده و نیست و غالبا در مقام اجرای آنها از آهنگهای مبتذلی استفاده میشود که تصنیفهای رایج زمان طاغوت را در ذهن انسان تداعی میکند، و این ستمی است که ناخواسته در حق ذوات مقدس معصومین(س)، اعمال میشود ریشه در فقر معرفتی و عدم آگاهی ما از عظمت وجودی این بزرگواران دارد. به هر حال در قلمرو شعر آیینی نقاط ممنوعهای وجود دارد که باید از ورود در آن حیطهها جدا پرهیز کرد و آفاق بسیار گستردهای نیز وجود دارد که هنوز در زاویه دید ما قرار نگرفته است.»(۴)
وجوه تمایز شعر عاشقانه و مهدوی
و اما در یک جمعبندی کلی، وجوه تمایز شعر عاشقانه و مهدوی را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
۱ – در شعر عاشقانه، ما «معشوق» داریم، در شعر مهدوی «محبوب»، و شایستهتر آن است که برای امام زمان(عج) و همه بزرگان دین، از عنوان «محبوب» به جای «معشوق» استفاده کنیم، چون با استناد به آیات قرآنی، «حُب» و «دوست داشتن» چون ریشه در بینایی و دانایی دارد، از عشق برتر است. چنان که در فرازی از نیایشوارههای شهید چمران میخوانیم: «خدایا ! هرگاه دلم رفت که محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا به هر که و به هر چه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، تو این چنین کردی تا به غیر از تو «محبوبی» نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی و یا به کسی امید نبندم.»(۵)
۲ – در شعر عاشقانه، به خاطر افراط در عشق و اغراق در ستایش، گاهی عاشق مقام معشوق خویش را تا «خدا» بالا میبرد و «معشوقپرستی» را جانشین «خداپرستی» میکند. در شعر مهدوی، عاشق با لهجه معرفت، بر بندگی «محبوب» خویش شهادت میدهد و او را نردبانی برای عروج به ملکوت «یکتاپرستی» و رسیدن به آستان «قرب الهی» میداند. چنان که در آیه ۱۶۵ سوره بقره میخوانیم: «وَ مِنَ النَاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللهِ اَنْدَادَاً یُحِبُّونَهُمْ کحُبِّ اللهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلَّه: برخی از مردم چیزهایی را شریک خدا گرفتهاند و آنان را مانند خدا دوست دارند، اما مومنان خدا را بسیار دوست دارند.»
۳ – در شعر عاشقانه، معشوق، یک انسان معمولی با دلبریها و زیباییهای صورتی و جسمانی است. در شعر مهدوی، محبوب ما یک انسان الهی با جاذبههای انسانی و معنوی.
۴ – در شعر عاشقانه، ارزش معشوق صرفا در جمال ظاهری و صورت زیباست، و رسالتش دلبری و افسونگری. در شعر مهدوی اما ارزش محبوب در جمال و جلال الهی و سیرت زیباست، و رسالتش، پیامآوری، روشنگری و عدلگستری.
۵ – در شعر عاشقانه، معشوق، انحصاری و شخصی است و عاشق موجودی خودخواه که مجذوب زیباییهای جسمانی معشوق است و از شناخت زیباییهای روحانیاش غافل. ولی در شعر مهدوی، عاشق، مجذوب زیباییهای روحانی محبوب خویش است و محبوبش انسانی متعالی و معنوی که همه عالم به او عشق میورزند و در سایهسار محبتش به آرامش میرسند.
۶ – در شعر عاشقانه، عاشق به «دیگری» به چشم رقیب نگاه میکند، اما در شعر مهدوی، عاشق به دوستداران محبوب خویش، به چشم «رفیق».
۷ – در شعر عاشقانه، دوران فراق، دوران «خودسوزی» است، در شعر مهدوی «دوران خودسازی».
۸ – در شعر عاشقانه، از آنجا که عشقِ عاشق به معشوق ریشه در غریزه دارد، «وصل» پایان عاشقی است. در شعر مهدوی اما، از آنجا که عشق در بینایی و روشنایی ریشه دارد و در آفتاب معرفت سبز میشود، «وصل» سرآغاز رسالت عاشقی است.
۹ – در شعر عاشقانه، رسیدن به وصل، مشروط به بله گفتن معشوق است. در شعر مهدوی، مشروط به اجازه الهی.
۱۰ – در شعر عاشقانه، معشوق به اعتبار زیبایی، ظالم، بیوفا، مغرور و پیمانشکن است. در شعر مهدوی، محبوب، عادل، وفادار، رئوف و مردمنواز.
۱۱ – در شعر عاشقانه، عاشق برای رسیدن به دولت وصل، چوب حراج بر عزت نفس و ارزشهای انسانی خود میزند و حتی گاهی تا مرحله «سگ دربان معشوق» شدن پیش میرود. در شعر مهدوی، عاشق برای رسیدن به دولت وصل، در جاده تهذیب و تزکیه نفس گام برمیدارد.
۱۲ – در شعر عاشقانه، رضایت معشوق با ذلت و بردگی عاشق حاصل میشود، در شعر مهدوی، با عزت و بندگی.
۱۳ – در شعر عاشقانه، عشق، جوششی غریزی است که چشم عقل را کور میکند، کرکره «فهمیدن» و «اندیشیدن» را پایین میکشد، و در نهایت ما را به بلای جنون دچار میسازد. در شعر مهدوی، عشق پیوندی است خودآگاهانه که ریشه در معرفت و شناخت دارد. شبچراغ راه عاشق است و باعث بیداری، رستگاری و هدایت او.
با توجه به مولفههایی که برای شعر مهدوی برشمردیم، باید از این پس حساب شعر عاشقانه از شعر مهدوی را جدا کنیم و در ساحت شعر مهدوی با همان لحن و لهجهای که شعر عاشقانه میگوییم، سخن نگوییم. با عنایت به این دقیقه، بدیهی است که عاشقانههایی از جنس زیر خارج از دایره شمول شعر اصیل و ارجمند مهدوی است و مُهر مهدوی زدن بر پیشانی آنها دور از انتظار، آزاردهنده و غیرقابل اغماض است:
۱
«ای دو چشمانت دو دریای شراب/ عالمی از باده چشم تو مست» (۶)
۲
«شاه شیریندهنان، دلبر سیمینبر من/ کی به جان حلقه کنم، زلف چلیپای تو را؟
سجدهگاه دل من، طاق دو ابروی تو باد/ کی ببینم گل من، نرگس شهلای تو را؟ (۷)
۳
تو مست خواب و ندانی میان بستر ناز/ که تا به صبح، دیدهای است بیدارت (۸)
۴
کُشته قد و بالاتم، چه کنم؟/ عاشق خال لباتم، چه کنم؟ (۹)
۵
و ما معتاد هجران تو هستیم/ و حالا وقت ترک اعتیاد است! (۱۰)
چنان که میبینید، مهدویسرودههای فوق کاملا رنگ و بوی عاشقانههای زمینی را میدهد و در جان و جهان آنها هیچ نشانی از کدها و کلیدواژههای شعر انتظار نیست. کلیدواژههایی همچون: یکتاپرستی، عبودیت و بندگی، حق و باطل، نور و ظلمت، وحدت ادیان، آرمانشهر انسانی، اسوه حسنه، انسان کامل، انتظار سازنده، امیدبخشی، ستایش بیداری، تکریم دانایی، مبارزه با زشتی و پلشتی، جهاد در راه خدا، اعتراض، عدالتخواهی، مبارزه با تبعیض، ظالمستیزی، مظلومنوازی، صلحاندیشی، تقبیح قدرتطلبی و دنیاپرستی، آزادگی، کرامتهای انسانی، بشارت فردای روشن، حقخواهی، نفاقستیزی، خرافهگریزی… و کدها و کلیدهای دیگری که مُعرّف شعر مهدوی اصیل است و بدون پرداختن به آنها محصول کار یک عاشقانه معمولی – و در مواردی مبتذل – میشود.
بیت آخر
جان کلام آنکه در شعر مهدوی – با نگاه متعالی و معنوی – باید به دنبال تبیین هنرمندانه مولفههای جامعه مهدوی و ترسیم سیمای تمامنمای «انسان کامل» باشیم، و پیش و بیش از «صورت» و زیباییهای صورتی حضرت موعود(عج)، به سیره و سنت آن امام همام بپردازیم. به فضایل الهی، انسانی و معنوی منادی یکتاپرستی، پرچمدار عدالت، مُصلح جهانی و انسان کامل؛ انسان کاملی که «اسوه حسنه» است و هموارکننده راه سعادت و رستگاری انسان
اینچنین باد.
همیشه منتظرت هستم
بی آنکه در رکود نشستن باشم
همیشه منتظرت هستم
چونان که من
همیشه در راهم
همیشه در حرکت هستم
همیشه در مقابله
تو مثل ماه
ستاره
خورشید
همیشه هستی
و میدرخشی از بدر
و میرسی از کعبه
و ذوالفقار را باز میکنی
و ظلم را میبندی
همیشه منتظرت هستم
ای عدل وعده دادهشده.
این کوچه
این خیابان
این تاریخ
خطی از انتظار تو را دارد
و خسته است
تو ناظری
تو میدانی
ظهور کن
ظهور کن که منتظرت هستم
ظهور کن که منتظرت هستم (۱۱)
(طاهره صفارزاده)
__________________
منابع و مآخذ:
۱ – محمدرضا شفیعی کدکنی، ادوار شعر فارسی، تهران، سخن، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۲۳.
۲ – مجموعه کامل اشعار قیصر امینپور، تهران، مروارید، چاپ دهم، ۱۳۹۲، ص ۱۲۹.
۳ – حسن بیگترکمان، از شاعران مدیحهسرای شاه عباس بیتی دارد با مضمون زیر:
سحر آمدم به کویت، به شکار رفته بودی/ تو که سگ نبرده بودی، به چه کار رفته بودی؟!
۴ – گفتوگو با محمدعلی مجاهدی(پروانه)، ماهنامه موعود، شماره ۳۸، خرداد و تیر ۱۳۸۲.
۵ – اسماعیل منصوری لاریجانی، زمزم عشق، نشر شهید چمران، چاپ اول، ۱۳۹۱، صص ۴۹-۴۸.
۶ – عبدالله شرعی، دانشنامه شعر مهدوی، قم، نشر هاجر، چاپ اول، ۱۳۹۶، ج ۱۶، ص ۲۳۹، شعر شماره ۲۶۲.
۷ – همان، ج ۱۷، ص ۵۵، شعر شماره ۴۳.
۸ – همان، ج ۱۷، ص۵۰۶ ، شعر شماره ۴۷۰.
۹ – همان، ج ۱۷، ص۵۳۵ ، شعر شماره ۵۱۹.
۱۰ – همان، ج ۱۹، ص ۵۰۹، شعر شماره ۵۷۶.
۱۱ – طاهره صفارزاده، مجموعه اشعار، تهران، پارس کتاب، چاپ اول، ۱۳۹۱، صص ۳۳۷ و ۳۳۸.»
انتهای پیام
منبع: ایسنا