محمدرضا یوسفی از گونهای از ادبیات وحشت که نهاد هرجومرجطلب ما و همه انسانها را به خود جذب میکند میگوید و به بیان تفاوتهای وحشت در آثار فولکلوریک و کهن با متون کلاسیک میپردازد.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، درباره وضعیت آثار ادبی تالیفی کودک و نوجوان در ژانر وحشت و تاثیرپذیری آنها از آثار خارجی اظهار کرد: اساسا گونه ادبیات وحشت در وجه غالب از آغاز از ترجمههای میکی اسپیلین و غیره متاثر بوده است. نه اینکه ما ادبیات وحشت نداشتهایم، در متون فولکلوریک و کهنمان داستانهایی با این شکل و شمایل داریم ولی این گونهای که ساختار داستانمند و روایی درستی دارد، متاثر از آثار غرب است و از مشروطه به بعد آرامآرام در ایران رایج شده.
او افزود: من یادم هست داستان «هیولای نیمهشب» و این قبیل داستانها و رمانهای حدودا ۵۰۰صفحهای از ژانر وحشت را در دوران نوجوانیام میخواندم. اما آنچه امروزه مهم و مطرح است، آن گونه تالیفی این آثار است. نویسندههایی که امروزه به این شیوه داستان مینویسند هم متاثر از حال و هوای ادبیات غرب هستند و کار خودشان را میکنند. بچهها هم این آثار را دوست دارند. شما ناشری را پیدا نمیکنید که ژانر واحشت در مجموعه آثارش نباشد. بنابراین بچهها دوست دارند و به شکل فراوانی هم ترجمه میشود البته جسته و گریخته آثار تالیفی هم داریم؛ این شکل رایجی از ادبیات وحشت در واقع ادبیات وحشت کلاسیک است، همانند کارهای گراهام گرین و میکی اسپیلین.
یوسفی سپس با اشاره به گونهای دیگر از ادبیات وحشت بیان کرد: اما یک گونه دیگر از این ژانر که وارد ادبیات واقعی میشود، الهام از ژانر وحشت است. یعنی شما وقتی «بوف کور» را میخوانید، درست است که ادبیات وحشت نیست ولی لحظههایی دارد که بسیار هراسانگیز است. یعنی اینگونه رمان، خصوصا در ادبیات پستمدرن مورد الهام قرار میگیرد و به واقع وارد ادبیات میشود. من رمانی از آقای بهارلو خواندم که همین تکنیک را به کار برده بود یا بعضی از کارهای صادق چوبک که داستان با هراس شروع میشود؛ هراسی که وجه غالب ادبیات وحشت است اما در اینجا وجه ادبی دارد و از آن فرم سرگرمکننده و بیشتر مصنوعی، به یک رئالیسم اجتماعی روی میآورد.
این نویسنده سپس به اثرپذیری ادبیات وحشت از زندگی واقعی اشاره کرد و گفت: ادبیات وحشت هم در آغاز متاثر از زندگی و رئالیسم هر جامعهای است. اما سیری را طی میکند که خیلی اغراقآمیز است و رابطه علی در آن خوب رعایت نمیشود. نویسنده با علت یا اجتماع کاری ندارد، بیشتر متوجه حادثه است و حادثهپروری میکند، اما در ادبیات رئالیستی که از این ژانر استفاده میکند بیشتر به مسائل بغرنج اجتماعی روی میآورد.
محمدرضا یوسفی همچنین درباره آثار ترجمه ژانر وحشت که با محوریت رویدادهایی مثل هالووین برای کودکان و نوجوانان منتشر میشوند اظهار کرد: اینگونه ادبیات برای کودکان که مطرح نیست، بیشتر برای نوجوانان است. علت این هم که بچهها جذب آن میشوند نهاد انسان است؛ نهادی که فروید از آن حرف میزند و بخش آنارشیسم، هرجومرجطلب و ناخودآگاه پنهان شورشگر ما و همه انسانها است که دیگر شرقی، غربی و غیره ندارد و ما را به سمت جذب آن آنارشیسم میکشاند.
او با بیان اینکه غول و دیو داستانهای ژانر وحشت هم نماد نهاد انسان هستند گفت: همانطور که در متون کهن ادبیات ما، رفتن و برگشتن به جهنم به عنوان مکانی سرشار از وحشت و آنارشیسمی که خوفانگیز است وجود دارد، در اینجا به شکل دیگری است و اساسا نهاد پنهان مخاطب را پاسخ میدهد. بچه با خواندن یک رمان وحشت درست است که دچار خوف میشود اما حس مشترکی با آن پیدا میکند ولی در داستان فولکلوریک سمت و سوی اقناع کودک را دارد. البته در داستان وحشت کلاسیک هم همان هراس را ایجاد میکند اما تفاوتش در اینجاست که در داستان فولکلوریک یک رابطه علی برقرار است. اما در ادبیات کلاسیک یک رابطه علی – به لحاظ نهاد ذهن – وجود ندارد.
یوسفی در پایان نیز بیان کرد: نوع وحشتی که داستانهای فولکلوریک و متون کهن ایجاد میکنند با متون کلاسیک متفاوت است. از داستانهای گراهام گرین هم دچار وحشت میشویم اما کمی که میگذرد متوجه میشویم که نویسنده دارد با مخاطب بازی میکند و قرار دادن مخاطب در یک معما و بیشتر فوتوفن است اما در گونه دیگر، اینطور نیست و معمایی به آن معنا وجود ندارد. یعنی نویسنده نمیخواهد مخاطب را در معما سردرگم کند بلکه به یک مسئله فسلفی یا اجتماعی در زندگی میپردازد. ما این تفاوت را برای ادبیات وحشت در گونههای ادبی احساس میکنیم و بستگی دارد که به سراغ کدام یک برویم.
انتهای پیام
منبع: ایسنا